English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (6070 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
partake U شرکت کردن شریک شدن در
partaken U شرکت کردن شریک شدن در
partakes U شرکت کردن شریک شدن در
partaking U شرکت کردن شریک شدن در
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
pacer U شریک نوبتی بازیگروقتی که شرکت کننده کم باشد
partner U شریک کردن شریک
partnered U شریک کردن شریک
partners U شریک کردن شریک
partnering U شریک کردن شریک
houses U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
housed U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
house U 1-روش هجی کردن و ساختار کلمه که توسط شرکت نشر در همه کتابهایش به کار می رود. 2-طرح محصولات شرکت برای معرفی کردن محصولات رقیب به آنها
associates U شریک کردن
associating U شریک کردن
associated U شریک کردن
associate U شریک کردن
associates U شریک کردن همدست
associated U شریک کردن همدست
associating U شریک کردن همدست
associate U شریک کردن همدست
yokefellow U شریک شریک زندگی
lifts U بلند کردن شریک رقص اززمین
lift U بلند کردن شریک رقص اززمین
lifted U بلند کردن شریک رقص اززمین
lifting U بلند کردن شریک رقص اززمین
ostensible U شریک فاهری در CL کسی را گویند که اسمش در ضمن اسم شرکتی اعلام شود و یا عملا" در اداره ان دخالت کند که در این حالت مشئوولیت او در برابر کسانی که به ایت اعتبار او را شریک پنداشته اند درست مانند شرکاواقعی است هر چند که درواقع سهمی نداشته باشد
letterheads U مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
letterhead U مشخصات شرکت که برروی نامههای ان شرکت چاپ شده است
compaq computer corporation U شرکت کامپیوتری کامپک شرکت سازنده انواع گوناگون ریزکامپیوتر سازگار باریزکامپیوتر
constituent company U شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
limited company U شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
he was a partner with me U با من شریک یا انباز بود شریک من بود
international finance corporation U شرکت مالی بین المللی شرکت تاسیس شده به وسیله بانک جهانی که هدفش تشویق و ترویج موسسات تولیدی بخش خصوصی درکشورهای توسعه نیافته است
parent company U شرکت مادر شرکت مرکزی
private U رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
privates U رابط ه تلفن کوچک در شرکتها برای برقراری تماس بین افراد درون شرکت یا شماره گیری با افراد خارج از شرکت
contributed U شرکت کردن
stand-ins U شرکت کردن
contributing U شرکت کردن
participation U شرکت کردن
go into U شرکت کردن در
participated U شرکت کردن
partaken U شرکت کردن
contribute U شرکت کردن
contributes U شرکت کردن
participate U شرکت کردن
partakes U شرکت کردن
partook U شرکت کردن
participates U شرکت کردن
take a hand at U شرکت کردن در
to play at U شرکت کردن در
partake U شرکت کردن
partaking U شرکت کردن
stand-in U شرکت کردن
stand in U شرکت کردن
outsource U به کار گرفتن شرکت دیگر برای مدیریت و تامین شبکه برای شرکت شی
dragger U شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
joins U شرکت کردن در پیوستن
sit for an examination U در امتحانی شرکت کردن
joined U شرکت کردن در پیوستن
to enter into p with another U باکسی شرکت کردن
To sit for an examination. U درامتحان شرکت کردن
intercommon U باهم شرکت کردن
join U شرکت کردن در پیوستن
take part U دخالت یا شرکت کردن
contributes U شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributing U شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contribute U شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
contributed U شرکت کردن در همکاری وکمک کردن
to subscribe to a charity U در دادن اعانهای شرکت کردن
totake parts in something U در چیزی شرکت یادخالت کردن
to a oneself in U شرکت کردن یاشریک شدن
conspiring U درنقشه خیانت شرکت کردن
to ride a race U در اسب دوانی شرکت کردن
participated U شرکت کردن سهیم شدن
participates U شرکت کردن سهیم شدن
to undergo training U در یک دوره آموزشی شرکت کردن
participate U شرکت کردن سهیم شدن
conspired U درنقشه خیانت شرکت کردن
conspires U درنقشه خیانت شرکت کردن
conspire U درنقشه خیانت شرکت کردن
to empower somebody to participate U به کسی اجازه شرکت کردن دادن
see to (something) <idiom> U شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
to row a race U در مسبابقه کرجی رانی شرکت کردن
components U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
paperless U شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
to bar somebody from a competition U شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
to move one's operation offshore U شرکت خود را به خارج [از کشور] منتقل کردن
take part U مداخله کردن شرکت کردن
enter into partnership with someone U شرکت کردن شراکت کردن
to go a mumming U در دسته نقاب پوشان و لال بازان شرکت کردن
to go on a picnic U بگردش دسته جمعی رفتن درسوردانگی شرکت کردن
go in for <idiom> U شرکت کردن در،تصمیم گیری برای انجام کاری
to call a meeting of the board of directors U برای شرکت در جلسه هیئت مدیره احضار کردن
business group U شرکت سهامی [شرکت]
body corporate U شرکت شرکت سهامی
joint U شریک
company U شریک
compatriots U شریک
conpanion U شریک
coparcener U شریک
consorting U شریک
pardner U شریک
consorts U شریک
copratner U شریک
copartner U شریک
partner U شریک
partaker U شریک
consorted U شریک
participator U شریک
consort U شریک
compatriot U شریک
sharer U شریک
pals U شریک
counterparts U شریک
backers U شریک
coagent U شریک
backer U شریک
associating U شریک
associate U شریک
partnering U شریک
participants U شریک
participant U شریک
counterpart U شریک
accessory U شریک
partners U شریک
associated U شریک
partnered U شریک
complier U شریک
privy U شریک
pal U شریک
companies U شریک
accessorial U شریک
associates U شریک
army component U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
participant U شریک در جرم
participated U شریک شدن
participates U شریک شدن
nominal partner U شریک اسمی
parcener U شریک مشاع
fllowheir U شریک ارث
joint heir U شریک ارث
general partner U شریک ضامن
joint hands U شریک شدن
duumvir U شریک مقام
partner U شریک شدن
joint owner U شریک ملک
aider and abettor U شریک در جرم
participants U شریک در جرم
cosignatory U شریک در امضا
corespondent U شریک جرم
p in the second degree U شریک جرم
party U طرف شریک
partners U شریک شدن
coheir U شریک در ارث
coheir U شریک ارث
conspirator U شریک فتنه
partnered U شریک شدن
fellow heir U شریک ارث
he partook of fare U در خوراک ما شریک شد
particeps criminis U شریک جرم
conspirators U شریک فتنه
devil's advocates U شریک شیطان
ostensible U شریک اسمی
half U شریک ناقص
devil's advocate U شریک شیطان
partnering U شریک شدن
fellow or foint heir U شریک الارث
participate U شریک شدن
abetter U شریک جرم
chip in <idiom> U شریک شدن
to be an accessory to murder U شریک در قتل بودن
silent partner U شریک سرمایه رسان
enter into partnership with someone U با کسی شریک شدن
sleeping partner U شریک سرمایه رسان
jack on both sides U شریک دزدورفیق قافله
sleeping partners U شریک سرمایه رسان
coauthor U شریک در تالیف ونگارش
part owners U افراد شریک المال
accomplice شریک یا معاون جرم
accomplices U شریک یامعاون جرم
cobelligerent U شریک درتجاوز یا خصومت
directs U مستقیم یابدون شریک سوم
partaken U شریک شدن بهره داشتن
partook U شریک شدن سهم گرفتن
Why did you give away your business patern ? U چرا شریک خودت را لو دادی ؟
partake U شریک شدن بهره داشتن
directed U مستقیم یابدون شریک سوم
preemptor U شریک دارای حق تقدم در خرید
non-resident partner U شریک غیر مقیم [اقتصاد]
life long U شریک عمر مادام العمری
partakes U شریک شدن بهره داشتن
to have an interest [in] U سهم داشتن [شریک بودن] [در]
pooled U شریک شدن باهم اتحادکردن
pools U شریک شدن باهم اتحادکردن
duumvir U شریک رتبه حکومت دو نفری
pool U شریک شدن باهم اتحادکردن
A partner of the robber and a companion of the ca. <proverb> U شریک دزد و رفیق قافله .
to become an accessory to a crime U در جرمی شریک شدن [قانون ]
partaking U شریک شدن بهره داشتن
to be complicit in [with] something U [در جرمی] شریک بودن [قانون ]
to p with others in something U درچیزی بادیگران شریک شدن
direct U مستقیم یابدون شریک سوم
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1They decided to buy the company outright.
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com